موسسه عصر دانش و حافظه - تخصص در آموزش، یاددهی، یادگیری

0
سبد خرید شما خالی است

برداشت نادرست از یادگیری یا توهم یادگیری

برداشت نادرست ما از یادگیری

از قرار معلوم خیلی از تلاش‌های ما چه در مقام مدرس و چه دانش‌آموز کمک چندانی به ما نکرده است. اما چند تغییر نسبتاً ساده منجر به پیشرفتی چشمگیر می‌شود. اکثر مردم بر این باورند که اگر به‌دفعات کافی مطلبی را بخوانند یا بشنوند، آن مطلب در ذهنشان حک می‌شود.

به‌طور ناباورانه باید بگوییم که این‌طور نیست.هنوز هم بسیاری از معلم‌ها بر این باورند که یادگیری با ساده‌تر و سریع‌تر شدن بهتر صورت می‌گیرد. شاید جالب باشد که بدانید پژوهش‌های بسیار این باور را رد می‌کند. بر اساس پژوهش‌های جدید هر چه یادگیری دشوارتر باشد، عمیق‌تر بوده و بیشتر دوام می‌آورد. بر اساس باوری رایج در میان مدرسان و مربیان، مؤثرترین شیوه برای تبحر در یک مهارت جدید تمرکز شدید و تمرین مکرر است، تا وقتی‌که مطلب در ذهن حک شود. اکثر ما عمیقاً به این موضوع ایمان‌داریم. چراکه خیلی از ما شاهد نتایج سریع پُرخوانی بوده‌ایم. اما برخلاف اعتقاد ما، تحقیقات به‌وضوح نشان داده که فواید حاصل از پُرخوانی دوام نداشته و خیلی زود از ذهن می‌پرد.

توهم-دانایی

بر اساس یافته‌ها، دوباره خوانی کتاب‌های درسی اغلب آب در هاون کوبیدن است. این امر باید لرزه بر اندام مربیان و فراگیران بی اندازد، زیرا برای بیشتر مردم این بهترین راهکار مطالعه است. طبق نظرسنجی‌ها، در بیش از 80% دانشجویان دانشگاه‌ها و تقریباً در کل زمان­های آموختن از این قاعده پیروی می‌کنیم. سه ایراد اصلی بر دوباره خوانی مطالب وارد است:

1-    زمان‌بر است.

2-    در ذهن نمی‌ماند.

3-    غالباً متضمن نوعی خودفریبی ناآگاهانه است. زیرا آشنایی بیشتر و بیشتر با موضوع حس کاذب تسلط بر موضوع را ایجاد می‌کند. به‌ظاهر ساعت‌ها غرق در دوباره خوانی شدن شکلی درست از تلاشی ژرف و جامع است، اما تعداد ساعات صرف شده برای مطالعه معیار تسلط بر موضوع نیست.

در واقع، روش‌های توصیه‌شده به دانش‌آموزان اغلب اشتباه محض است. برای مثال، یکی از توصیه‌های ارائه‌شده در وب‌سایت دانشگاه جورج مِیسِن می‌گوید: «مهم‌ترین اصل یادگیری تکرار است؛ هر چه دفعات بیشتری مطلبی را بخوانید امکان ذخیرۀ دائم آن بیشتر می‌شود.» اما حقیقت این است که بازگویی صِرف و مکرر، هیچ‌چیزی را در ذهن نمی‌نشاند. این راهکار شاید هنگام شماره‌گیری تلفن کارساز باشد، اما بدرد یادگیری ماندگار نمی‌خورد.

نخستین شواهد از توهم دانایی

«خواندن و شنیدن مکرر حافظه را می‌پروراند». این تفکر سفسطه‌آمیز ریشه‌دار حاصل تحقیقاتی است که به اواسط دهۀ 60 میلادی برمی‌گردد که توسط اِندل تالوینگ روانشناس دانشگاه تورنتو انجام شده‌است.

تکرار محض تأثیری در یادگیری ندارد. مطالعات بعدی توسط دیگر محققان تردید بیشتری ایجاد کرد؛ کدامیک منجر به یادآوری خواهد شد؟ دریافت مکرر یا صرف زمان بیشتر برای به‌خاطر سپردن؟ هیچکدام. این مطالعات به صراحت و تفصیل به این نتیجه رسیدند که تکرار به خودی خود منجر به تقویت حافظۀ بلندمدت نمی‌شود.

این نتایج محققان را به جستجوی حقایقی دربارۀ فواید دوباره خوانی کتاب‌های درسی کشاند. در مقاله‌ای در سال 2008 درباب روانشناسی آموزشی معاصر، دانشمندان دانشگاه واشنگتن گزارشی از چندین تحقیق در دانشگاه خود و دانشگاه نیومکزیکو ارائه دادند که قرار بود دوباره خوانی را به‌عنوان راهکار ارتقاء درک مطلب و یادسپاریِ متون نثر بار دیگر مطرح کند. مانند بسیاری از تحقیقات، این مطالعات نیز بر شانۀ کارهای پیشینیان استوار بود. برخی نشان دادند که پس از چندین بار خواندن یک متن، استنتاج‌ها و ارتباطات شکل‌گرفته بین موضوعات همواره یکسان است و برخی دیگر مبین فواید ناچیز دوباره خوانی بودند. این مزایا را پیش از این در شرایطی متفاوت یافته بودند. در یکی از مطالعات برخی دانشجویان بلافاصله پس از نخستین خوانش بار دیگر مطلب را ‌خواندند و در همان حال بقیه دانشجویان تنها یک بار خوانش داشتند. هر دو گروه بلافاصله مورد آزمایش قرار گرفتند و گروهی که دو خوانش داشت اندکی بهتر از گروه دیگر عمل کرد. البته، در آزمایشی که بافاصلۀ زمانی انجام گرفت فایدۀ دوباره خوانی بر باد رفته بود و هر دو گروه در یک سطح عمل کردند. در شرایطی دیگر، دانشجویان دوباره خوانی را چند روز پس از نخستین خوانش انجام دادند. این گروه با ایجاد فاصله‌ بین دفعات خواندن، بهتر از گروهی عمل کرد که فقط یک ‌خوانش داشت.

از مطالعه آزمایش‌های مبتنی بر پُرتکرار خوانی و نیز خواندن­ های متوالی چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟

پس از نخستین دور خوانش و پیش از دوباره خوانی باید زمان معناداری بگذرد. خوانش متوالی در فواصل کوتاه راهکار مطالعاتی زمانبری است که به بهای غفلت از راهکارهای سریع‌تر و مؤثرتر، فواید ناچیزی دارد. همچنین، نظرسنجی از دانشجویان دانشگاه‌ها تأییدی بود بر آنچه استادان از مدت‌ها پیش می‌دانستند تا زمانی که رنگی کردن جملات کتاب، خط کشیدن زیر مطالب، مطالعه دقیق و مستمر یادداشت‌ها و متن ها بیشترین راهکارهای مطالعاتی دانشجویان بود.

توهمِ دانایی و دلیل گرایش به آن

ممکن است این سوال در ذهن ما مرور شود که اگر دوباره خوانی تا این اندازه بی‌ثمر است، چرا مورد توجه شاگردان است؟ شاید به این دلیل که چیزی دربارۀ شیوۀ درست مطالعه نشنیده‌اند. البته دلیل دیگری نیز می‌تواند داشته باشد. آشنایی بیشتر و کشش پنهان با متن و روان‌خوانی گاه توهم دانایی ایجاد می‌کند. به گواه تک‌تک استادان، دانشجویان تحت تأثیر این باور غلط که جوهر هر موضوع در ترکیب کلمات توصیف‌کنندۀ آن موضوع قرار دارد، برای فهمیدن تک تک کلماتی که در کلاس درس می‌شنوند، سخت تلاش می‌کنند. حفظ‌شدن شنیده‌ها و خوانده‌ها و دریافت مفاهیم ورای کلمات دو مقولۀ کاملاً متفاوت از هم‌ هستند. خوانش مکرر موجب ایجاد "توهم تسلط بر مفاهیم پنهان" می‌شود. پس مراقب باشیم فریب نخوریم. شاید بتوانیم عبارات یک متن یا یادداشت‌های کلاس را مو به مو تکرار کنیم، اما به این معنی نیست که عمق مضامین مورد بحث، کاربرد، یا ربط آن‌ها با دانسته‌های قبلی در مورد همان موضوع را نیز فهمیده‌ایم.

یکی از دردسرهای رایج استادانِ دانشگاه‌ها پاسخگویی به دانشجویانی است که پشت در دفتر سبز می‌شوند و به خاطر نمرۀ پایین آزمون مقدماتی به اضطراب افتاده‌اند. چطور چنین چیزی ممکن است؟ او در تمام جلسات درس شرکت کرده و با دقت یادداشت‌های مفصل برداشته است. کل کتاب را خوانده و بخش‌های مهم را رنگی کرده است.

استاد می‌پرسد، چطور خود را برای امتحان آماده کرده است؟ خوب، اول به سراغ یادداشت‌ها رفته و آن‌ها را رنگی کرده، سپس بارها و بارها یادداشت‌ها و قسمت‌های رنگی مطالب را خوانده تا اینکه تک‌تک کلمات را از برشده. چطور ممکن است نمرۀ D بگیرد؟

آیا با بکار بردن مفاهیم کلیدی پایان هر فصل خود را آزموده است؟ مفاهیم اصلی را اصلاً دیده، تعریف کرده و در یک پاراگراف بکار برده است؟ هنگام خواندن، آیا به این فکر افتاد که نکات اصلی درس را به‌صورت سؤال درآورد و در طول مطالعه به آن‌ها پاسخ دهد؟ آیا حداقل موقع خواندن، مفاهیم اصلی درس را به زبان خود بیان کرده است؟ آن‌ها را به دانسته‌های خود ربط داده و هیچ مثالی خارج از کتاب درسی پیداکرده است؟ پاسخ تمام موارد «خیر» است. این دانشجو خود را نمونه می‌داند و بسیار ساعی است، اما از مطالعۀ مؤثر هیچ نمی‌داند.

توهم دانایی مثالی از ضعف فراشناختی فرد است: نمی‌دانیم چه می‌دانیم و حتی چه نمی‌دانیم. تشخیص صحیح دانسته‌ها از نادانسته‌ها اهمیتی حیاتی در تصمیم‌گیری دارد. سخنان معروف و مدبرانه وزیر دفاع امریکا، دانلد رامسفلد در سال 2002 در مصاحبه‌ای مطبوعاتی درباب دانسته‌های سازمان اطلاعاتی امریکا دربارۀ عراق و امکان تصاحب تسلیحات کشتارجمعی این مسئله را به‌خوبی در چند کلمه خلاصه می‌کند: « می‌دانیم که دانسته‌هایی داریم ؛ داناییم و به دانایی خود آگاهیم. بعضی چیزها را نمی‌دانیم؛ به این نادانی نیز آگاهیم. نادانسته‌هایی هست که نمی‌دانیم و به نادانی خود نیز آگاه نیستیم.»  

مشکل در واقع از خودِ استادان است. در راه خانه متوجه می‌شوند دانشجویی که خود را نمی‌آزماید (و اکثراً این کار را نمی‌کنند) معمولاً تسلط خود را بر مطالب درسی کلاس خیلی دست بالا می‌گیرد. چرا؟ موقع گوش دادن به/ یا خواندن درسی که در کمال وضوح ارائه می‌شود، مطلب چنان ‌راحت در ذهن می‌نشیند که دانشجو می‌پندارد نیازی به مطالعۀ بیشتر نیست. به‌بیان‌دیگر، ترجیح می‌دهد نداند که نمی‌داند. از او امتحان بگیرید؛ مفاهیم اصلی را یا به یاد نمی‌آورد و یا نمی‌تواند در موقعیت متفاوتی بکار ببرد. همچنین، هنگامی‌که یادداشت‌های کلاس و کتاب را تا مرز از برشدن دوباره خوانی می‌کند، ازبر‌خوانی را با یادگیری واقعی که همان دریافت محتوای زیربنایی، اصول کلی و اشاره‌هاست، اشتباه می‌گیرد، با این اطمینان [کاذب] که هر لحظه اراده کند همه‌چیز را به یاد می‌آورد. در نتیجه دو مشکل همیشه سد راه حتی سخت­کوش ترین دانشجویان است: نمی‌فهمند در کجای یادگیری ضعف دارند؛ یعنی، برای بالا بردن سطح دانش خود در چه زمینه‌هایی باید بیشتر کار کنند، در نتیجه در مطالعه به سراغ روش‌هایی می‌روند که در آن‌ها حس کاذب تبحر ایجاد می‌کند.

دانش: ضروری است اما کافی نیست.

آلبرت انیشتین می‌گوید:«خلاقیت مهم‌تر از دانش است» و اگر پوشیدن یک تی‌شرت با این جمله انیشتین به معنی تأیید آن باشد، ظاهراً بسیاری از دانشجویان دانشگاه‌ها با او موافق‌اند. البته طبیعی است که این عقیده موجی از جذابیت ایجاد کند زیرا دربردارندۀ حقیقتی ژرف و آشکار است؛ مگر نه اینکه موفقیت‌های علمی، اجتماعی، یا اقتصادی ما همه حاصل خلاقیت است؟ علاوه بر آن، دانش‌اندوزی معمولاً کسالت‌بار است، اما خلاقیت مثل تفریح و سرگرمی است. و البته این دوگانگی غلط است. این تی‌شرت را برازندۀ جراح مغز و اعصاب یا خلبانی که هواپیما را بر فراز اقیانوس آرام هدایت می‌کند، نمی‌دانیم. اما این عقیده در واکنش به آزمون‌های سراسری طرفداران بسیاری پیداکرده است، چراکه ممکن است این نوع آزمون‌گیری به قیمت از دست دادن مهارت‌های سطح بالا فقط به حفظ کردن اهمیت بدهد. صرف‌نظر از مخاطرات آزمون‌های سراسری، خواستۀ اصلی ما بهترین راه ایجاد دانش و خلاقیت است، زیرا دانش، شالودۀ مهارت‌های سطح بالای تحلیل، ترکیب و حل مسائل خلاقانه است. به گفتۀ روانشناس رابرت استرنبرگ و دو تن از همکارانش، «کسی که دانشی برای ارائه نداشته باشد، در عمل نمی‌تواند دانسته‌هایش را بکار ببرد.»

تبحر در هر زمینه‌ای، از آشپزی گرفته تا شطرنج تا جراحی مغز یعنی ذره‌ذره دانش، دریافت مفهومی، قوۀ تشخیص و مهارت اندوختن. این‌همه ثمرۀ کاربرد انواع مهارت‌های جدید و تکاپو، تأمل و تمرین ذهنی است. حفظ کردن اطلاعات مثل این است که زمین یک ساختمان‌ را با انواع لوازم و ابزارآلات ساختمانی پُر کنند. ساختمان‌سازی مستلزم نه‌تنها دانش انواع مواد و بی‌شمار مصالح، بلکه درک مفهومی نیز هست، چیزهایی مانند ویژگی‌های سیستم تحمل وزن سَردَر و داربست بام، یا قوانین حفظ و انتقال انرژی که فضای داخل خانه را گرم و پشت‌بام را سرد نگه می‌دارد تا پس از شش ماه مالک خانه تلفنی بابت یخزدگی شکایت نکند. تبحر مستلزم دو چیز است؛ داشتن دانش کافی و درک مفهومی نحوۀ استفاده از آن.

از مطالعه موارد عنوان‌شده در این فصل می­توان به نتایج مهمی رسید که به‌طور خلاصه مروری بر آن‌ها خواهیم داشت.

1-    خیلی جاها به شیوه‌های غلط می‌آموزیم و به آن‌ها که دنباله‌رو ما هستند توصیه‌های اشتباه می‌دهیم.

2-    بخش اعظم آنچه به‌اصطلاح دربارۀ یادگیری می‌دانیم زادۀ باورهایی نشأت‌گرفته از حس درونی ما است، که در تحقیقات تجربی ضعیف و بی‌اثر از آب درآمدند.

3-    توهم مزمن دانایی ما را به سمت راهکارهای بی‌حاصل می‌کشاند. این امر حتی در مورد کسانی که در تحقیقات تجربی شرکت کرده و شخصاً شواهد را دیده‌اند، صدق می‌کند.

4-    اوهام مشوقان قدرتمندی هستند.

5-    یکی از بهترین عاداتی که فراگیر می‌تواند به‌تدریج در خود بپرورد، خودآزمایی منظم است، به‌این‌ترتیب همیشه تشخیص صحیحی از میزان دانسته‌ها و نادانسته‌های خود خواهد داشت.

دیدگاه شما چیست؟