تقسیم بندی از حوزههای یادگیری گانیه
تقسیمبندی حوزههای یادگیری از جمله مهمترین بخشهای علوم یادگیری و تربیتی میباشد. ما در موسسه عصر دانش و حافظه تلاش کردیم به این علت که بسیاری از افراد در این تقسیمبندی ها و مفاهیم دچار مشکل میشوند، معروفترین نظریه را در حوزه یادگیری به زبان ساده برای شما مطرح کنیم. در این مقاله آقای دکتر جلیل پاکدامن تلاش کردهاند تا نظریه یادگیری گانیه یا همان بازدههای یادگیری گانیه را به همراه مثالهای ساده و قابل فهم برای شما بیان کنند.
گانیه بازدههای یادگیری را به پنج قسمت اصلی تقسیم میکند. نمودار زیر این تقسیمبندی را به نمایش میگذارد و در ادامه توضیحات مربوط به هرکدام از آنها را به همراه مثال خواهیم آورد.
در ادامه هر یک از این موارد را به صورت مجزا و کامل توضیح میدهیم.
مهارتهای ذهنی:
مهارتهای ذهنی به نحوه استفاده از نمادها اشاره میکند. مثل جملهسازی ، استفاده از فرمولها در حل مسائل و شناسایی مفاهیم.
این مهارتها به 5 دسته تقسیم میشوند.
الف)تمیزدادن:
در مهارت تمیزدادن ،یادگیرنده باید بتواند یک محرک را از بین چند محرک شناسایی کند و به آن پاسخ بدهد؛ مثلاً زمانی که چند شکل هندسی چوبی به فراگیر میدهیم و از او میخواهیم مستطیل را از بین آنها انتخاب کند.
ب)مفهوم عینی:
اول میگوییم مفهوم چیست؟ هر مفهوم معرف طبقه ای ازمحرکها است که دارای ویژگیهای مشترکی هستند. مثلاً مربع یک مفهوم است چون تمام مربع ها دارای ویژگیهای مشترکی مثل: شکل بسته، چهارضلعی، اضلاع مساوی و زاویههای قائمه هستند.
مفهوم عینی، مفهومی است که دارای خصوصیتهای عینی و قابل مشاهدهباشد. درمهارت مفهوم عینی،یادگیرنده باید مفهوم عینی را درک کند و از آن در جای مناسب استفاده کند. مثلاً صندلی یک مفهوم عینی است که دارای ویژگیهای عینی مثل داشتن پایه، محل نشستن و تکیهگاه است.
ج)مفهوم تعریفشده:
این مفاهیم دارای خصوصیتهای عینی نیستند و با استفاده از تعریفی که برای آنها ارائه میشود ،قابل شناسایی میشوند. در مهارت مفهوم تعریفشده، یادگیرنده باید مفهوم تعریفشده را درک کند و از آن در جای مناسبی استفاده کند. مثل مفهوم دانشجو که تعریف آن میشود: کسی که دردانشگاه تحصیل میکند.
د)قاعده:
هر قاعده رابطۀ بین چند مفهوم را نشان می دهد. در این مهارت، یادگیرنده باید مفهوم قواعد را درک کند و از آن در جای مناسب خودش استفاده کند؛ مثلاً" قاعدۀ آب در 100 درجه سانتیگراد میجوشد.
ه)قاعده سطح بالا:
زمانی که چند قاعدۀ ساده باهم ترکیب میشوند ، یک قاعدۀ سطح بالاراتشکیل میدهند. در این مهارت یادگیرنده باید قواعد سطح بالا را درک کند و از این قواعد در حلمسائل استفاده کند. مثل فرمولهای دریافتی که ترکیبی از چند قاعده است.
راهبردهای شناختی:
راهبردهای شناختی چیست؟ قابلیتهایی هستند که یادگیری فرد را اداره میکنند و به یادگیرندگان کمک میکنند تا مطالب را بهتر بیآموزند و بهتر به یاد بیاورند. مثلاً استفاده از یک تصویر ذهنی برای یادگیری معنی یک کلمه انگلیسی یا استفاده از یک روش مطالعه ابتکاری برای مطالعه درسهای حفظی.
اطلاعات کلامی:
دانشی که فراگیر قادر به بیان آن است. اطلاعاتی است که یادگیرنده در حافظۀ خودش نگه میدارد و هنگامیکه نیاز دارد آنها را یادآوری میکند. مثلاً اسامی شهرها، اعداد، روزهای هفته و...
1- یادگیری کلمات:
نام دیگر یادگیری کلامی، یادگیری برچسبها و نامها میباشد. یادگیری نام اشیا و کلمات است؛ مثلاً زمانی که فراگیر نام کامپیوتر را یاد میگیرد.
2-یادگیری حقایق:
حقیقت رابطۀ بین دو شیء یا دو رویداد را بیان میکند؛ مثلاً وقتی میگوییم پایتخت کشور ایران، تهران است.
3.یادگیری معنادار:
این یادگیری به معنای برقرار کردن ارتباط بین اجزای مختلف اطلاعات کلامی و ارتباط دادن آن با ساخت شناختی است. یادگیرنده اطلاعات را فقط حفظ نمیکند بلکه بهصورت معنادار یاد میگیرد؛ مثلاً وقتی فراگیر قالب شعری قطعه را یاد میگیرد و آن را با اطلاعاتی که از قبل در مورد قالبهای شعری داشته است پیوند میزند. مثلاً از قبل قالبهای غزل و قصیده را آموخته و حالا قالب قطعه را با آن دو قالب مقایسه میکند و این قالب را هم به مجموعه یادگیریهای خودش اضافه میکند.
مهارتهای حرکتی:
مهارتهای حرکتی اعمالی هستند که مستلزم هماهنگی حرکات بدن و سیستم شناختی و عصبی فرد است. مثل شنا کردن و حرکات رزمی، برش پارچه و ...
نگرشها:
تمایلات و احساسات عاطفی هستند که افراد نسبت به پدیدهها دارند. نگرشها در واقع علت اصلی انتخابهای ما هستند و باعث میشوند که ما چیزی را به چیز دیگری ترجیح بدهیم. مثلاً زمانی که فرد برای اوقات فراغت خودش از بین فعالیتهای ورزش، مطالعه، تماشای تلویزیون و بازی با موبایل یکی را (مثلاً تماشای تلویزیون) را انتخاب میکند، علت این انتخاب نگرش است.
هر هدف عملکرد شامل پنج مرحله است:
1-موقعیت و شرایط
2- فعل قابلیت آموخته شده
3- محتوا یا مفعول عملکرد
4- قسمت قابلمشاهده (رفتار، فعل رفتاری)
5- معیار و ابزار و محدودیت
چند نکته
1-در همۀ هدفهای عملکردی نیازی نیست هر ۵ مؤلفه را داشته باشد ولی هر چه مؤلفههای به کار رفتهشده بیشتر باشد آن هدف روشنتر است.
2-مهمترین مؤلفه هدف ، فعل قابلیت آموخته شده و مفعول است؛ یعنی می توانیم هدف عملکردی قبلی را بهصورت زیر خلاصه کرد: فراگیر با ساختن یک جدول پایگاه دادهها را نشان دهد.
3-در بعضی از مواقع در شروع هدفهای عملکردی چنین جملاتی مینویسند:فراگیر قادر باشد پس از پایان دورۀ آموزشی... یا فراگیر قادر باشد پس از خواندن فصل ... این شکل نوشتن هدفهای رفتاری غلط است. چون اجرای عمل (اجرای هدف) مورد انتظار مستقل از آموزش است و اگر فراگیر بتواند عمل مورد انتظار را نشان بدهد دلیل بر این است که قبلاً آنها را آموخته است.
4-ساختن یک عدد شامل ۵مؤلفه از جمله تکالیف حل مسئله است. اولین نکته برای نوشتن و ساختن یک هدف رفتاری این است که بدانیم این هدف آموزش و پدید آمده ، چه شکلی از دست آوردهای یادگیری را در نظر دارد.
سؤال:
چرا نوشتن اهداف عملکردی بهصورتی که دو فعل متفاوت (یکی قابلیتها را تعریف کند و دیگری عمل قابل مشاهده را تعریف کند)، نسبت به اهداف عملکردی که فقط فعل قابل مشاهده را در خود دارد بهتر است ؟
نوشتن هدفهای رفتاری ۵مؤلفهای
برای نوشتن اهداف رفتاری از نگاه گانیه باید متناسب با هر قابلیت ، یک فعل دارای قابلیت مناسب انتخاب کنیم. این افعال در جدول زیر آورده شده است.
افعال همگونه برای توصیف قابلیتهای آدمی، با نمونههایی از جملات: